*خودمونی* |
دلم که برایت تنگ می شود،می دانم باید تنها باشم و کمی اشک... فقط کمی به اندازه ی همه ی قاشق های غذا خوری جهان به یادت بریزم... بعد...چند خط بنویسم و آرام چشم هایم را ببندم و وانمود کنم که خوابم اما به تو فکر کنم... آنقدر که ذهنم خالی شود از تو،تا فردا باز جا برای دلتنگی های تازه باشد... بیماریم دیگر مزمن شده است... دلم همیشه برایت تنگ است...
دوستان گلم! این دلنوشته ی دوستم پریساست... باتشکر از پریسا جون... یکشنبه 91/3/7 | 7:0 عصر | ماه پیشونی | نظر
|